javad afhamy

جواد افهمی

جواد افهمی در اولین روز بهار سال ۱۳۴۳ در بجنورد، ایران متولد شد. او دوران کودکی خود را در زادگاهش گذراند و سپس به همراه خانواده‌اش به تربت جام نقل مکان کرد. در بحبوحه انقلاب اسلامی، او درس خواندن را کنار گذاشت و با شروع جنگ ایران و عراق، به نیروهای داوطلب بسیج پیوست و در خطوط مقدم خدمت کرد. دو سال خدمت سربازی او در جبهه‌های کردستان، زمینه‌ساز رمان «سوران سرد» او در دوران جنگ شد که در سال ۱۳۸۴ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد و آغازگر فعالیت ادبی او بود.

جواد با انتشار مجموعه داستان کوتاه «تاکسی سمند» و رمان «خورشید بر شانه راستشان تابید» که هر دو توسط انتشارات هیلا منتشر شدند، خود را به عنوان یک نویسنده حرفه‌ای تثبیت کرد. «سوران سرد» در جشنواره شهید غنی‌پور مورد تقدیر قرار گرفت و نامزد جایزه معتبر قلم شد. «خورشید بر شانه راستشان تابید» عنوان بهترین کتاب را در جشنواره انقلاب از آن خود کرد و شهرت او را در صحنه ادبی ایران تثبیت کرد. رمان او با عنوان «سال گرگ» که در سال ۲۰۱۱ توسط شهر ادب منتشر شد، مقام دوم جشنواره انقلاب را کسب کرد.

در طول این سال‌ها، او آثار چشمگیری از جمله مجموعه داستان کوتاه «چتر بنفش» (انتشارات افراز) و چندین رمان تحسین‌شده خلق کرده است. در میان آنها، «آشیانه بر ارتفاعات» برنده جایزه جشنواره ارتش شد، در حالی که «ملاقات در جنگل بلوط» (انتشارات سوره مهر)، «عشق، فصل آخر» (انتشارات شهید کاظمی)، «ستارگان دب اصغر» (انتشارات فاتحان) و «دختران قبیله جنگ» (انتشارات خط مقدم) به طور گسترده مورد توجه قرار گرفتند. دومی مقام دوم را کسب کرد و در جشنواره معتبر جلال آل احمد مورد تقدیر قرار گرفت. علاوه بر این، جواد مهارت داستان‌سرایی خود را از طریق مستندهای روایی مانند «رقص در آتش» (انتشارات شهید باقری) و «بادهای سرکش هندوکش» (انتشارات خط مقدم) نشان داده است.

استعداد ادبی او همچنین به مخاطبان بین‌المللی نیز رسیده است. داستان کوتاه او با عنوان «بی‌قراری یک قاتل زنجیره‌ای در خط پایان» به انگلیسی ترجمه و در گلچین تهران نوآر، که توسط انتشارات آکاشیک بوکز در نیویورک در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، به نمایش درآمد.

درباره کتاب عشق فصل اول، نوشته جواد افهمی

این رمان بر زندگی اسماعیل اعلمی، قهرمان وزنه‌برداری ایران و جهان که شهید شد، متمرکز است. راوی که برای تحقیق در مورد زندگی او به شهر اردبیل سفر می‌کند، حقایقی را کشف می‌کند که درک او از شخصیت اسماعیل را به چالش می‌کشد و پیچیده می‌کند.

در اردبیل، راوی با مردم محلی روبرو می‌شود که تفاسیر نامتعارف آنها از مفاهیمی مانند عشق، فداکاری و قهرمانی، دیدگاه او را تغییر می‌دهد. سپس او به دنبال قهرمانان برجسته وزنه‌برداری و پیشکسوتان این ورزش می‌گردد که هر کدام خاطرات متمایز خود را از اسماعیل ارائه می‌دهند که برگرفته از تجربیات شخصی آنها با اوست. راوی از طریق خاطرات خود متوجه می‌شود که هر فرد قهرمان سقوط کرده را از دریچه متفاوتی می‌بیند.

پدر اسماعیل همچنان عمیقاً در گذشته غرق است. قبر پسرش در یک گورستان باستانی آرمیده است، اما از محل دفن تعیین‌شده برای شهدای شهر فاصله زیادی دارد. پدر مدت‌هاست که از فرماندار محلی درخواست مجوز کرده تا بقایای اسماعیل را به مکانی در میان دیگر شهدایش منتقل کند.

راوی در طول جستجوی خود، به مجموعه‌ای از نامه‌های عاشقانه ناشناس در میان وسایل اسماعیل برمی‌خورد. نامه‌ها که با لحنی زنانه نوشته شده‌اند، سرشار از ابراز عشق، فداکاری و مهربانی هستند. راوی که مصمم است هویت زنی را که آنها را نوشته است، کشف کند، به هر گوشه‌ای سرک می‌کشد و از اعضای خانواده اعلمی بازجویی می‌کند. راوی که حاضر به رها کردن تلاش خود نیست، به تبریز سفر می‌کند و در آنجا به دفتر برادر وسطی اسماعیل، که یک استاد دانشگاه است، سر می‌زند.

نظرات بسته شده است.